نقد و بررسي:
آثار مربوط به اهل بيت رسالت عليهم السّلام در كتابهاي درسي
دورهي ابتدايي
بسم الله الرّحمن الرّحيم
پيشگفتار: «قالَ رسولُ الله صلي الله عليه و آله: إنّي تاركٌ فيكُمُ الثَّقلينِ: كتابَ اللهِ و عِترتي أهلَ بَيتي، و إنّهُما لَن يَفتَرِقا حتّي يَرِدا عَليَّ الحوضَ، ما إن تمسَّكتُم بِهِما لَن تَضلُّوا - پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: من دو چيز گرانسنگ را در ميان شما باقي ميگذارم: كتاب خدا و خاندانم اهل بيتم را؛ و آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا بر من در كنار حوض (در قيامت) وارد شوند؛ تا زماني كه به آن دو چنگ زدهايد، هرگز گمراه نخواهيد شد.»[1] درنگ در كلام نوراني خاتم پيامبران عليهم السلام وظيفهي هر مسلماني است. زيرا آن بزرگوار، هدايتگر قافلهي بشريّت به سرمنزل مقصود است. او كه ميفرمود: عترت من از قرآن جدا شدني نيستند، خود نيز آني از قرآن و قرآن نيز هيچ گاه از او جدا نبود. کلامش از منبع وحی سرچشمه میگرفت و هرگونه رفتار مي كرد دلالت بر خواست خدا داشت. او نگهبان حدود الهي و مفسّر و مبيّن كتاب خدا و امين پروردگار در رساندن آيات الهی بود.[2] بنابراين پس از پيامبر نيز مفسّر و مبيّن كتاب خدا بايد فردی معصوم از خطا و اشتباه باشد و باوركردني نيست كه فرشته ي وحي و پيامبر، عصمت داشته باشند ولي تفسير و تبيين کتاب خدا را غير معصومان، عهدهدار شوند. آيا تفسير كتاب خدا شأن هدايت يافتگان الهي است و يا در خور مقام كساني است كه طالب هدايتند؟! آيا بيانگر آيات الهي كساني هستند كه خداوند تبارك و تعالي دانش كتاب خود را به ايشان آموخته است و يا كساني كه در جهل و گمراهي به سر مي برند؟ هرکه بجز معصومان عليهم السلام، به تفسير و تبيين قرآن همّت گمارد، هم خود را به هلاکت افکنده و هم ديگران را.[3] براي رهايي از گمراهيها، راهي جز اطاعت از پيامبر رحمت صلي الله عليه و آله نيست؛ پيامبري كه اطاعت از او، فرمانبرداری از خداوند تبارك و تعالي است.[4] رسول الله صلي الله عليه و آله بارها مفهوم حديث ثقلين را با عبارتهاي گوناگون و در اجتماعات مختلف ـ به ويژه در غدير خم ـ بيان فرمودهاند. به فرموده ي آن بزرگوار، قرآنِ همراه عترت، نجات بخش از گمراهي هاست؛ نه قرآن منهاي عترت. پس كساني كه هدايت و رستگاري را تنها در فهم و عمل به قرآن مي دانند هرگز از گمراهي رهايي نيافته و در جهل مركّب به سر مي برند. طرح قرآن منهاي عترت براي رستگاري مردم، شعار منافقان كفر پيشه بود نه شعار منادي اسلام. شعار كساني بود كه خلافت علوي را غصب كرده و خواستار نابودي خاندان رسالت بودند. بنا بر هدايت و ارشاد پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و ابلاغ آشكار و عمومي آن بزرگوار، تمسّك به قرآن و عترت، تنها راه رستگاري است؛ همان قرآن و عترتي كه لحظهاي از هم جدا نميگردند. پس چنگ زدن به عترت پاك پيامبر عليهم السلام، همان تمسّك به قرآن است. زيرا گفتار و رفتار آن بزرگواران، تفسير آيات كتاب خدا بوده و بنا به فرمودهي حضرت باري تعالي: اطاعت از آنان در رديف فرمان برداري از خدا و پيامبرش صلي الله عليه و آله میباشد. [5] گفتار، رفتار و اخلاق خاندان رسالت عليهم السلام و عكس العمل ايشان در برابر ديگران بر اساس كتاب خدا و سنّت پيامبر صلي الله عليه و آله ميباشد و هيچ دوگانگي ميان آنها وجود ندارد. بنابراين آثاري كه پديد آورندگان آنها اهل بيت رسالت عليهم السلام ميباشند، بخشي از سنّت به شمار آمده و همهي فرازهاي آن آثار، از اهمّيّت خاصّي برخوردارند. بيتوجّهي و بيدقّتي در بيان قصّهها و آثار مربوط به اهل بيت عليهم السلام و كم و زياد كردن آنها به عنوان بازنويسي، سادهنويسي، تصوير پردازي و يا گزينش بخشي كه مورد اتّفاق همهي فرق باشد، نوعي تحريف كلام خدا و سنّت پيامبر اوست. توضيح و تفسيرهاي ناشيانه و به دور از شأن و منزلت اهل بيت رسالت عليهم السلام ـ با ناديده گرفتن دانش گسترده و فراگير و مأموريّت ويژهي الهي و عصمت و پاكدامني آن بزرگواران ـ در مقدّمه و يا در پايان قصّهها و آثار، انحرافات بسياري را در عقيده و رفتار و اخلاق جامعهي اسلامي ايجاد كرده است. به عنوان نمونه اگر در قصّهي تلخ و ناگوار غصب خلافت حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام[6] گفته شود: آن حضرت پس از غصب خلافتش، با غاصبان حقّ خود بيعت كرده و مشاور آنان در امور جاري حكومتشان بوده است، ناگزير براي توجيه عملكرد حضرتش بايد چنين تحليل شود: نوپايي اسلام، لزوم حفظ وحدت مسلمانان و وضعيّت يهوديان مدينه و احتمال خطر حملههاي خارجي سبب شد تا حضرت علي عليه السلام براي حفظ اسلام! (آن هم اسلام منهاي قرآن و عترت) و مسلمانان، با غاصبان كنار آمده و راهنماي آنان باشد ـ و چنين تحليل نادرست و نابجايي دستاويز خوبي براي سازشكاران دنياپرست و حاشيهنشينان دربار در طول تاريخ خواهد بود. ـ و اگر در قصّهي غصب خلافت گفته شود: چون پيامبر اسلام امرخدا را به وصيّ برگزيدهي الهي خود چنين ابلاغ فرموده بود: «يا علي! تو همانند كعبهاي و مردم بايد (براي سپردن امر حكومت و ولايتشان) به سوي تو بيايند، نه تو به سوي مردم (رفته و از آنان درخواست كمك و ياري كني)»، آنگاه تاريخ را اينگونه تحليل بايد كرد: چون فرهنگ جاهلي[7] عرب به كلّي رنگ نباخته بود، مسلمانان پس از رحلت پيامبر خدا صلي الله عليه و آله، همه از اسلام رويگردان شده و به جاهليّت بازگشتند[8] و پس از گذشت بيست و پنج سال از حكومت غاصبان، مردم مسلمان به علّت حيف و ميل اموال عمومي و نابرابريهاي اقتصادي و سياسي، براي اجراي عدالت به در خانهي حضرت علي عليه السلام هجوم آوردند و امام عليه السلام بنا به فرمودهي پيامبر صلي الله عليه و آله، زمام امورشان را بدست گرفت. ناگفته نماند که حضرت علي عليه السلام تنها به درخواست دخت گرامي پيامبرخدا عليهما السلام بود که همراه ايشان پس از غصب خلافت، براي احقاق حقّ خود شبهايي را به در خانههاي مهاجر و انصار ميرفتند و پس از احتجاج حضرت صدّيقهی کبری عليها السلام از آنان كه آماده ي نصرت حق بودند بيعت به مرگ ميگرفتند؛ ولي همان مهاجر و انصاري كه شب پيمان بسته بودند بيعتشكني ميكردند. بنابراين بايد گفت: حضرت مولاي متّقيان حيدر كرّار عليه السلام با نداشتن يار و ياور، حقّش غصب شد و اگر از ميان مهاجر و انصار فقط چهل تن او را ياري ميكردند، غاصبان را از اريكهي قدرت به زير ميكشيد و زمين خشكيده را از خونشان سيراب ميكرد. زيرا نه ترسي از دشمنان داخلي بود و نه وحشتي از دشمنان خارجي و نه ملاحظهي نوپايي اسلام. ملاحظه فرموديد كه در نقل نادرست يك قصّه، با چه مسائلي روبرو خواهيم بود و اين تازه گوشه اي از فجايع بهبار آمده از تحريف آثار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام است. آنچه بيش از هرچيز نياز به درنگ و دقّت فراوان دارد، شناسايي درست گفتار و رفتار و اخلاق پيامبر خدا و عترت پاك او عليهم السلام است؛ زيرا سنّت، مفسّر و بيانگر حقيقي و راستين كتاب خداست و پيروي از راه و روشي غير از آن، مخالفت آشكار با قرآن است. سنّت غاصبان خلافت علوي، راهنماي جمع زيادي از مردم ديروز و امروز است؛ كساني كه بخاطر پذيرش و عمل به سنّت غاصبان، آيات محكمات قرآني را ناديده گرفته و اطاعت خدا و رسولش را فراموش كردهاند. دشمنان قسمخوردهي اسلام، اهمّيّت نقش عترت پاك پيامبر عليهم السلام را در زنده نگهداشتن اسلام محمّدي با همهي وجود خود حس كرده و باور داشتند كه با حضور فعّال و چشمگير آنان در جامعهي اسلامي، اسلام آسماني قابل تحريف و دگرگوني نيست. به همين جهت بر آن شدند تا در زمان حيات و پس از درگذشت آخرين پيامآور الهي، عترت او را با تبليغات همه جانبه و مخالفتها و درگيريهاي خونين، از متن اسلام حذف كرده[9] و از نشر آثار پيامبرخدا صلي الله عليه و آله دربارهي آنان جلوگيري نمايند و ناقلان و راويان آثار آن حضرت را اگرچه ابوذر غفاري ـ صحابهي گرانقدر و راستگوي پيامبر ـ باشد، با تازيانه ادب كنند و شعار ابنملجم ـ كه لعنت خدا بر او باد ـ درست همان فريادي بود كه از غاصبي سنگدل برخاست؛ آنگاه كه پيامبرخدا صلي الله عليه و آله ميخواست براي جلوگيري از گمراهي امّتش چيزي بنويسد.[10] غاصبان ستمپيشه، وقتي مبارزات و تلاشهاي فراوان خود را در خاموش كردن نور خدا و جلوگيري از نشر آثار پيامبر صلي الله عليه و آله دربارهي عترتش كارآمد نديدند و دريافتند كه اخبار و آثار بيشماري از آن حضرت، سينه به سينه نقل شده است، ترفند ديگري بهكار برده و كارخانههاي حديثسازي به راه انداختند و آثار گمراه كنندهاي را در قالبهاي زير ارائه كردند:
* * * پيروان و دوستداران ولايت علوي در تاريخ پرحادثهي خود، هميشه مورد تهاجم فرهنگي، اقتصادي، سياسي و نظامي شبپرستان بوده و با مجاهدتهاي دليرمرداني چون: مالك، مقداد، عابس، حبيب، هشام، زراره، دعبل، حسين بن روح، محمّد بن نعمان، ميرحامد حسين و علاّمهي اميني به مقابلهي با دشمنان برخاسته، و سدّي استوار بر سر راه متجاوزان بنا كردهاند. فرزانگاني كه با همهي توان خود، به پاسداري از مكتب اهلبيت عصمت و طهارت عليهم السلام پرداختهاند، با بررسي مآخذ انكار ناپذير پيروان سقيفه، به فضائل و مناقبي از اهل بيت پيامبر عليهم السلام دست يافته و از آنها براي خلع سلاح دشمن خود سود جستهاند ـ گرچه در كنار هر فضيلتي، عبارت و يا نكتهي زهرآگيني وجود دارد ـ و كتابها و مقالههايي به رشتهي تحرير درآوردهاند. امّا پيروان سقيفه با كينهتوزي ويژهاي كه دارند در حال حاضر، نيرنگ تازهاي بهكار برده و در چاپهاي جديد، مآخذ مذكور را با تحريفاتِ آشكار آورده و سندهاي گويا را حذف ميكنند و در جايي كه از حذف سند ناتوان باشند ميگويند: اين احاديث و اخبار به دست پيروان مكتب اهلبيت در كتابهاي ما درج شده است. شگفتآور است كه پيروان كوردل سقيفه، براي كينهتوزي با خاندان رسالت عليهم السلام، به آثار بزرگان خودشان هم خيانت مي كنند!! بايد توجّه داشت كه نقل مناقب اهل بيت عليهم السلام از كتابهاي پيروان سقيفه، شيوهاي است براي مبارزه با منكران فضائل و مناقب آن بزرگواران؛ نه راه و روشي پسنديده و درست در آموزش معارف حقّهي ديني. ولي متأسّفانه امروزه بسياري از مبلّغان و مروّجان مذهبي، بدون هيچ دقّت و انديشهاي به نقل فضائل و مناقبي از عترت پيامبر عليهم السلام ميپردازند كه بيشتر آنها ساخته و پرداختهي حديث سازان منافق است. دشمنان كينهتوز اسلام و ولايت علوي، با پشتوانهي كفر جهاني و با بهرهمندي از رسانههاي گروهي، هر روز و هر ساعت براي نابودي اسلام و مسلمانان ـ به ويژه شيعه و مكتب خونبار تشيّع ـ طرحي نو ارائه كرده و پيروان و دوستداران آل الله عليهم السلام را هدف قرار دادهاند و چه سادهانديشي است كه آنچه از مآخذ و منابع مختلف به دست ما ميرسد، بدون بررسي و بازنگري، به ديگران منتقل كنيم. كسي كه ميخواهد نكتهاي از فضيلتهاي اهل بيت عليهم السلام را براي مردم بازگو كند، بايد با معارف گسترده و همه جانبهي شيعي آشنا بوده و اصل امامت را با دليل و برهان شناخته و از ترفندهاي مخالفان و منكران آگاه باشد و اضافه بر آن، توان بررسي مآخذ و اسناد آنها را داشته و با زبان آنها بيگانه نباشد. زيرا ژرفنگري در قصّهها و آثار اهل بيت رسالت عليهم السلام همانند تفقّه و موشكافي در اخبار فقهي و مسائل شرعي است . چرا كه همهي اين آثار، شالودهي اعتقادي، اخلاقي و رفتاري شيعيان و دوستداران آن بزرگواران را تشكيل ميدهد و اگر تاكنون در اين زمينهي مهم و اساسي اقدامات لازم و كافي صورت نگرفته، بدان جهت بوده كه فقهاي بزرگوار ما، خود را در برابرنيازهاي عمومي مردم نسبت به احکام فقهي، پاسخگو و مسؤول ميدانسته و تمام تلاش خود را براي يافتن درستترين پاسخ بهكار بردهاند.
* * * آنچه در كتاب هاي درسي مقاطع مختلف تحصيلي از آثار مربوط به اهل بيت رسالت عليهم السلام توسّط مؤلّفان كتابهاي درسي گزينش شده و نقل گرديده است ـ که بيشتر آنها از مآخذ و منابع پيروان سقيفه است!! ـ از ويژگيهاي زير برخوردار ميباشد:
نكاتي كه مؤلّفان كتاب هاي درسي از ذكرآنها خودداري كرده اندـ شايد آنها را باور نداشته و يا نقل آن ها را لازم ندانستهاند ـ :
برخي از اموری که رهبران آسماني را از ديگران جدا ميسازد، نكاتي است که در بالا يادآور شديم. امّا همانگونه كه ملاحظه ميفرماييد، ويژگيهاي بيان شده از زندگي ايشان در کتابهاي درسي را ميتوان در زندگي ديگران هم جستجو كرد و آن صفات و رفتار، هيچگونه اختصاصي به برگزيدگان الهي ندارد.
* * * با گذري بر آثار مربوط به اهل بيت رسالت عليهم السلام در كتاب هاي درسي ـ آن هم در همهي مقاطع تحصيلي ـ با مسائلي مهمّ و اساسي در شيوههاي بازنويسي پديد آوردندگانشان روبرو ميشويم كه برخاسته از معرفت و منش آنان بوده و ذكر آنها هشداري است براي متولّيان فرهنگ ديني، و بازشناسي نقاط ضعف آموزههاي ديني كه در اين قسمت به برخي از آنها اشاره ميكنيم: [1] ـ "احتجاج طبرسي"، ج 2، ص 487، ح 328.
[2] ـ "قرآن مجيد"، سوره نحل، آيه ي 44: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم... ـ و قرآن را بر تو نازل كرديم تا آنچه را كه براي مردم فرو فرستاده شده براي ايشان بيان كني...».
[3] ـ "كافي"، ج 8، ص 311، ح 485: «... فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليهما السلام وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ إِنْ كُنْتَ إِنَّمَا فَسَّرْتَ الْقُرْآنَ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِكَ فَقَدْ هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ وَ إِنْ كُنْتَ قَدْ أَخَذْتَهُ مِنَ الرِّجَالِ فَقَدْ هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ... إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ ـ حضرت باقر عليه السلام فرمود: واي بر تو اي قتاده! اگر تو قرآن را از پيش خود تفسير مي كني، همانا به هلاكت افتاده و ديگران را نيز به هلاكت و نابودي انداخته اي و اگر تفسير آن را از مردمان به دست آورده اي همانا به هلاكت افتاده و ديگران را نيز به هلاكت انداخته اي... قرآن را كسي مي شناسد كه مورد خطابش بوده است.»
[4] ـ "قرآن مجيد"، سورهي نساء، آيهي 80: «و مَن يُطِعِ الرَّسول فَقد أطاعَ اللهَ _ و هر كه رسول خدا را اطاعت كند، همانا خدا را اطاعت كرده است.»
[5] ـ "قرآن مجيد"، سورهي نساء، آيهي 59: «... اَطيعُوا اللهَ وَ اَطيعُوا الرَّسولَ وَ اُولِي الامرِ مِنكُم ـ خدا را اطاعت كنيد و از پيامبر و صاحبان امرتان فرمانبرداری کنيد.» و فرازي از زيارت جامعهي كبيره: «مَن أطاعَكم فَقد أطاعَ الله _ هر كه شما را اطاعت كند، همانا خدا را اطاعت كرده است.»
[6] ـ اميرالمؤمنين علي عليه السلام تنها كسي بود كه در علم و فهم و پاكدامني مانند رسولالله صلي الله عليه و آله بود، و خلافت پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله نيز حقّ الهي و مسلّم آن حضرت عليه السلام بود كه توسّط منافقان و مشركان غصب شد. بنابراين عنوان: خليفة الرسول ـ جانشين پيامبر ـ را كه به اختصار خليفه گفته ميشد به غاصبان نسبت دادند. چه نسبت ناروايي و چه دروغ بزرگي!!
[7] ـ فرهنگ شرك و بتپرستي.
[8] ـ "قرآن مجيد"، سورهي آلعمران، آيهي 144: «أفإن ماتَ أَو قُتِلَ إنقَلَبتُم عَلي أعقابِكُم... ـ آيا اگر او (پيامبر) بميرد يا کشته شود، شما به جاهليّت خود بازميگرديد؟»
[9] ـ حذف وقايع تاريخ اسلام كه عترت پيامبر صلي الله عليه و آله در آنها نقش اساسي داشتند و حذف و تحريف گفتار و رفتار پيامبر خدا صلي الله عليه و آله در رابطه با عترتش را.
[10] ـ پيامبر خدا صلي الله عليه و آله تا آخرين لحظهي حيات، هيچ اثر مكتوبي به خطّ خود نداشت و خواسته بود تا تنها اثري كه از او به جاي ميماند، امر رجوع به اهل بيت و تمسّك به عترتش عليهم السلام باشد كه با مخالفت مخالفان روبرو شد. آنهايي كه همچون معاويه، قرآن را در برابر عترت پيامبر عليهم السلام علم كردند و فرياد زدند: قرآن، ما را بس است: «حسبنا كتاب الله.»
[11] ـ همچون اميرالمؤمنين علي عليه السلام در قصّهي: «مرد ناشناس» كه فردي ناشناخته است و حسنين عليهما السلام در قصّهي «پير و كودكان».
[12] ـ "مصباح الزّائر"، ابن طاووس، ص 446.
[13] ـ "روضة الواعظين"، فتّال نيشابوری، ج 1، ص 53، ح 46. ـ شايد چنين روايتي براي دور كردن امّت اسلام از در خانهي اميرالمومنين علي عليه السلام ساخته و پرداخته شده باشد. براي تأکيد بيشتر، توجّه شما را به روايت "بصائر الدرجات"، ج 1، ص 40، ح 45 جلب ميکنيم: حضرت باقر عليه السلام به سلمة بن کهيل و حکم بن عتيبه فرمودند: «شَرِّقا و غَرِّبا لَن تَجِدا عِلماً صَحيحاً إلا شَيئاً يَخرُجُ مِن عِندِنا أهلَ البَيتِ ـ به شرق و غرب برويد؛ هرگز دانش صحيحي را نمييابيد مگر چيزي از نزد ما اهل بيت خارج شود.» |