نویسندهای در بارهی امیر المؤمنين علي عليه السلام چنین گفته است:
«یکی از ابعاد این شخصیت عظیم که باید برای ما الگو باشد فدایی بودن برای دین است که این صفت در امیرالمومنین به وضوح دیده می شد. بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن هنگامی که به خانه امیرالمومنین علیه السلام هجوم آوردند و همانطور که در تاریخ نیز ثبت شده به دختر رسول خدا، حضرت زهرا علیهاالسلام بی حرمتی کردند و آن وقایع ناگوار پیش آمد.
برای مرد خیلی سخت است که در مقابل چشمانش به همسرش اهانت شود. امیرالمومنین علیه السلام دیدند اگر از همسرشان دفاع کنند؛ اسلام نوپای به خطر می افتد و اگر نگران اسلام باشد باید سکوت کند و اهانت به همسر را بپذیرد. امام در اینجا برای حفظ اسلام عزیز در آنجا سکوت کرد و خانواده اش را در راه بقای اسلام فدا کرد، چون همانطور که خود حضرت نیز بعدها فرمود، صبر و سکوت ایشان برای این بود که اصل اسلام را در خطر می دید و بر دین مردم ترس داشت که مبادا آن درگیری ها منجر به ارتداد مسلمین شود. حکایت این صبر عجیب در خطبه ی شقشقیه در نهج البلاغه از زبان خود حضرت آمده است و در آنجا امام به ماجرای سقیفه و آنچه نسبت به اسلام و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله روا داشتند اشاره می کنند. این صبر امیرالمومنین علیه السلام و فدا کردن همسر و فرزندش، آن هم وجود نازنینی همچون صدیقه طاهره علیهاالسلام، در راه دین، در آن خطبه تجلّی پیدا کرده است».
سايت تبيان ـ 23/8/90 ـ صفحهي دين و انديشه ـ مصاحبهي تبيان با... .
به چند نكته ـ اي كه در گفتار و نوشتار برخي صاحب نظران مسائل ديني، اجتماعي و سياسي تكرار ميشود و در مصاحبهي بالا آمده ـ اشاره ميكنيم:
1ـ فدا شدن امام معصوم عليهالسلام براي بقاي دين.
2ـ اگر حيدر كرّار علي عليهالسلام از همسرشان دفاع ميكردند، اسلام نوپاي به خطر ميافتاد.
3ـ حضرت علي عليهالسلام چون نگران اصل اسلام بودند سكوت كردند.
4ـ حضرت اميرمؤمنان علي عليهالسلام خانوادهاش را در راه بقاي اسلام فدا كردند.
5ـ حضرت علي عليهالسلام ميترسيدند مبادا آن درگيريها به ارتداد مسلمانان منجر شود.
براي پذيرش نكتههاي ياد شده بايد اصول و معارف تازهاي را بياموزيم، زيرا آنچه تا كنون در مكتب اهل بيت عصمت و طهارت عليهمالسلام آموختهايم اجازهي پذيرش چنان مفاهيمي را به ما نميدهد.
سنجش نكتهها با آموختههاي پيشين ـ بهطور خلاصه و كوتاه ـ :
1ـ فدا شدن امام معصوم عليهالسلام براي بقاي دين.
پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله فرمودهاند: «عَليٌّ عمودُ الدين ـ علي ستون دين است.» حال چگونه ممكن است ستون دين فداي دين شود؟ آيا ممكن است روح ما فداي ما شود؟ زماني كه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله به امر خالق يكتا علي عليهالسلام را عمود دين معرّفي ميكند، امير مؤمنان چگونه بايد خود را فداي دين كند؟ مگر دين الهي جداي از حجّت برگزيدهي خداوند است؟ وقتي بر اين باوريم كه: «اگر حجّت خدا نباشد زمين اهلش را فرو ميبرد»، در اين فرض با نبود امام خلقي روي زمين باقي نميماند تا پيرو ديني باشند. علاوه بر آن كه دين يعني اطاعت از امام. پس اگر امامي برگزيده از سوي خدا نباشد ديني وجود ندارد.
يادآور ميشويم: هرگاه امامي در راه خدا به شهادت ميرسيد بقاي دين به وجود امام معصوم پس از او بود؛ و امروز بقاي اسلام به وجود مبارك حجّة بن الحسن العسكري عليهماالسلام ميباشد.
2ـ اگر حيدر كرّار علي عليهالسلام از همسرشان دفاع ميكردند، اسلام نوپاي به خطر ميافتاد.
نوپايي اصطلاحي است كه براي كودكان تازه به راه افتاده و يا نيروهاي تازهكار استعمال ميشود. ولي دربارهي كساني كه حق را پذيرفته و يا پيرو مرام و مسلكي شدهاند كاربردي ندارد؛ بهويژه در مورد كساني كه اسلام را پذيرفتهاند ـ ديني كه مطابق با فطرت آدمي است ـ .
اگر نوپايي مسلمانان اصل قابل اعتنايي ميبود مقابله و دفاع در برابر دشمناني كه تجهيزات جنگي و نفرات بيشتري داشتند ـ مانند جنگ بدر ـ معنا و مفهومي نداشت؛ و جهاد در ركاب خاتم الانبياء صلّى الله عليه و آله واجب نبود. در حالي كه ما مجاهدان و مهاجران صدر اسلام را تحسين كرده و بر بازماندگان از جهاد خرده ميگيريم و همنوا با كلام خدا ابراز ميداريم: «فَضَّلَ اللهُ المجاهِدينَ عَلى القاعِدينَ اَجراً عَظيماً» و هرگز ملاحظهي نوپايي اسلام و مسلمانان را نداريم.
وانگهي براي حفظ اسلام نوپاي و تداوم آن سزاوار بود تا اميرالمؤمنين عليّ بن ابيطالب عليهالسلام ـ همو كه همتاي پيامبر و جان رسول الله بود ـ خليفهي بلافصل پيامبر خدا باشد تا كشتي اسلام را در گرداب طوفانها و امواج بلاخيز سكّانداري كند؛ و خدا هم چنين مقرّر فرموده بود.
حال اگر به هر دليلي حقّ الهي اميرالمؤمنين علي عليهالسلام غصب ميشد بيترديد گمراهي و تاريكي بر سر امّت اسلام سايه ميافكند و حق از باطل بازشناخته نميشد و بيديني و ستم رواج مييافت.
اكنون جا دارد گوش دل بسپاريم به فرازي از گفتار مولاي متّقيان علي عليهالسلام كه فرمودهاند:
«... قَد عَمِلتِ الولاةُ قَبلي اَعمالاً خالَفوا فيها رَسوُلَ اللهِ صَلّى الله عليه و آله مُتَعمِّدينَ لِخلافهِ ناقِضينَ لَعهدِهِ مُغَيِّرينَ لُسُنَّتِه... ـ واليان پيش از من به گونهاي عمل كردند كه عملكردشان مخالف پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله بود؛ و در مخالفتشان تعمّد داشتند و عهد شكنش بودند و تغيير دهندهي سنّتش...».
و پس از گمراهي امّت اسلام فرمودهاند:
«... اَصبِر عَلى طَخَيةٍ عَميآء ـ بر تاريكي كوري صبر كنم...».
اكنون بنا به فرمودهي امير عالم علي مظلوم صلوات الله عليه ميپرسيم: آيا مخالفت آشكار با پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله و شكستن عهدش و واژگون ساختن روشش و گمراهي امّت اسلام همه از آثار حفظ اسلام نوپاي ميباشد؟!
3ـ حضرت علي عليهالسلام چون نگران اصل اسلام بودند سكوت كردند.
اصل اسلام چيست؟
اصل و اساس اسلام در بيان آورندهاش، علي عليهالسلام ميباشد. همو كه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله در شأنش فرمودند: «عليٌّ عمودُ الدين»؛ يعني اگر در مقام تشبيه اسلام را خيمهاي برافراشته شده بدانيم عمود آن پس از پيامبر خاتم وصيّ معصوم او علي عليهماالسلام است؛ و حيدر كرّار علي مرتضي نيز خود را عمود اسلام دانسته و فرموده است: «انا عمودُ الاسلام ـ من ستون اسلام هستم»، در اين صورت جاي هيچگونه ترديدي باقي نميماند كه اصل اساسي اسلام پس از پيامبر خدا امام و حجّت برگزيدهي خالق يكتاست.
با توجّه به آنچه ذكر شد نگراني اميرالمؤمنين علي عليهالسلام نسبت به اصل اسلام چه مفهومي دارد؟
4ـ حضرت اميرمؤمنان علي عليهالسلام خانوادهاش را در راه بقاي اسلام فدا كردند.
· آيا آنچه در بيرون از خانهي اهل بيت رسالت گذشت اسلام بود؟
· آيا به راستي اسلام منهاي خاندان رسالت بود؟
· آيا حاكميّت اسلام سبب يورش به خانهي وحي شد و سفارشهاي پيامبر ناديده گرفته شد و آيات الهي تحريف گرديد و سنّت پيامبر تغيير كرد؟
· آيا اسلام با حقّانيّت اميرالمؤمنين علي عليهالسلام مخالف بود كه او را خانهنشين كرد؟
· آيا اسلام با دخت معصوم و گرانقدر پيامبر سر جنگ داشت و اورا از حقّ الهياش محروم كرد؟
· آيا اسلام بود كه ريسمان به گردن حيدر كرّار عليّ بن ابيطالب عليهماالسلام بست و او را براي بيعت اجباري به مسجد آورد؟
· آيا بقاي چنين اسلامي نياز به جانفشاني داشت و علي مظلوم صلوات الله عليه ميبايست خانوادهاش را در راه بقاي آن فدا كند؟
5ـ حضرت علي عليهالسلام ميترسيدند مبادا آن درگيريها به ارتداد مسلمانان منجر شود.
ارتداد يعني دست از دين برداشتن؛ و بيدين را مرتد گويند. اگر مسلماني همهي مسائل ديني را باور داشته و در انجام تكاليف الهي صادقانه كوشا باشد ولي تنها يكي از دستورات ديني ـ چه حجاب باشد و چه قصاص و چه ولايت معصومين عليهمالسلام ـ را با دانايي و اختيار انكار كند مرتد ميباشد. مهاجر و انصاري كه سالها همراه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله بودند و خود را از صحابهي آن حضرت قلمداد ميكردند، در روز غدير با گوش خود پيام الهي را از فرستادهي امين پروردگار شنيده و به آن اقرار كرده و با پيامبر و وصيّ بلافصل او عليهماالسلام بيعت كردند. ولي پس از شهادت رسول الله صلّى الله عليه و آله يكباره همهي آنچه كه پيامبر خدا دربارهي عترتش فرموده بود را عملاً انكار كرده و با خدا و پيامبر و وصيّ پيامبرش عهدشكني كردند و به جاهليّت شرك بازگشتند.
كلام اميرالمؤمنين علي عليهالسلام بهترين گواه است:
«... فَانقَلَبتُم عَلى اَعقابِكُم وَ ارتَدَدتُم وَ نَقَضْتُم الاَمْرَ وَ نَكَثْتُم العهد... ـ به عقب بازگشتيد و بيدين شديد و امر (ولايت) را تباه كرديد و پيمان (الهي) را شكستيد...»
و علاوه بر فرمايش مولاي متّقيان علي عليهالسلام از ابنعبّاس نقل شده است كه گفته:
«... يا اِخوَتي تُوُفِّيَ رسُولُ اللهِ صَلّى الله عليه و آله يومَ تُوُفّي فَلَم يُوضَعْ في حُفرَتِهِ حَتّى نَكَثَ الناسُ و ارتَدُّوا وَ أَجْمَعُوا عَلَى الخلاف... ـ اي برادران من! پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله درگذشت، روز درگذشت كه هنوز به خاك سپرده نشده بود، مردم پيمان شكستند و بيدين شدند و بر مخالفت ـ با پيامبر و وصيّ او ـ همداستان شدند...».
آيا سكوت امير مؤمنان علي عليهالسلام و عدم درگيري ايشان با غاصبان سبب شد تا به ارتداد مسلمانان منجر نشود؟!!
اكنون صراحتاً اعلام ميداريم كه تحليلها و اظهار نظرهاي صورت گرفته پيرامون حركت الهي اميرالمؤمنين علي عليهالسلام ناآگاهانه و يا مغرضانه است. ناآگاهان فريب گفتار ديگران را خورده و گفتههاي آنها را بازگو ميكنند. ولي مغرضان بيترديد جيرهخوار و همراه و همگام اصحاب صحيفه هستند: كساني كه در مكّه و در سال آخر عمر پيامبر با هم پيمان بسته و به لات و عزّى سوگند ياد كردند تا پيامبر و عترت او را به شهادت برسانند و بناي اسلام را در هم بكوبند و آنها همه از صحابه و از منافقان بودند؛ و صحيفهي منحوسهي خود را كه نوشتند و امضا و مهر كردند در كعبه قرار دادند.
در خاتمه پاسخ سكوت اسدالله غالب عليّ بن ابيطالب را از خود آن بزرگوار ميشنويم:
«... اَما وَاللهِ لو كان لي عدّة اصحاب طالوت... لَضَربتُكُم بالسيف... ـ آگاه باشيد! به خدا سوگند! اگر براي من ياراني به شمار ياران طالوت ميبود... هرآينه شما را با شمشير ميزدم...».
«... لَمْ يَمْنَعْني مِن ذلك الجُبنُ وَ لا كراهيّةُ لقاءِ رَبّي... ولكن مَنَعَني مِن ذلك امرُ رسولِ الله صلّى الله عليه و آله و عَهْدُهُ اليّ... قالَ: اِن وَجَدتَ اعواناً فَانبِذ اليهم، و اِن لَم تَجِد اعواناً فاكفف يدك و احقن دمك حَتّى تجد على اقامةِ الدينِ و كتاب الله و سنّتي اعوانا... ـ آنچه مرا از رويارويي ـ با ستمگران و غاصبان ـ بازداشت ترس و خوش نداشتن ديدار پروردگارم نبود... بلكه فرمان پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله و آن عهدي كه با من بسته بود مرا از دفاع بازداشت... [پيامبر خدا به من] فرموده بود: اگر ياوراني يافتي آنان را در هم شكن؛ و اگر ياوراني نيافتي دست بازدار و خون خود را حفظ كن تا براي برپايي دين و كتاب خدا و سنّت من ياوراني بيابي...».
آري!
اگر علي عليهالسلام يارو ياور ميداشت به منافقي اجازهي كوچكترين حركتي نميداد.
اگر مولا تنها نبود همسرش كتك نميخورد و حقّش غصب نميشد و به شهادت نميرسيد.
اگر حيدر بيياور نبود، ملاحظهي نوپايي اسلام نبود و زمين از خون غاصبان رنگين ميشد.
اگر اوّل مظلوم عالم بيياور نبود كسي جرأت نميكرد دربارهي او قضاوت نابجايي داشته باشد.
اللهمّ عجّل لوليّك الفرج
والسلام
|